جنگ بهار سال ۳
نیلیا در عالم خواب به انتهای فصل بهار رسید و تقویم دیواری ورق خورد و سال چهار رسید ، نیلیا قاصدکی را آرزو نکرده فوت کرد و دمید بر آن، کودکی آنسوتر درون خانه ی نیباتی های ایران بانو قد علم کرد و طوفانی بپا شد، و او درون کاغذی سیاه متن رمز آلودی نوشت و چند نفرین همراهش خواند و سپس همراه با کاغذش چند ناسزا زمزمه کرد و آن کاغذ را بشکل موشکی ساخت و پرت کرد سمت حریم همسایه ، همسایه نیمه شب با چند قلوه سنگ پاسخ داد ، مجدد چند تکه کلوخ سنگ بزرگتر به آن همسایه پرت شد ، و پسربچه ی شرور موسی از دیوار بالا رفت و با سنگ انداز چند سنگ سمت شیشه های آبغوره ی آنان پرت کرد و انان را شکست ، یکی دیگر از همسایگان دور دست به یاری فرزندان موسی شتافت و شبانه چند گلوله سمت شیشه های خانه ی ایران خانم شلیک کرد ، و به مرور دعوا و بحث های همیشگی تبدیل به آشوب و ضرب و شتم جدیدی شد که کسی قادر نبود پایانی برایش متصور شود .... ....
چقدر شبیه به اتفاقات این روزهاست در جنگ ایران و اسرائیل
🇮🇷